سایت هیمو

فرهنگی، اقتصادی، هنری

نظریه اخلاقی کانت

از نظر اخلاقی، کانت یک دیونتولوژیست است. از یونانی، این علم تکالیف است. از نظر کانت، اخلاق با پیامدهای اعمال ما، عواطف ما یا یک عامل بیرونی تعریف نمی شود. اخلاق با تکالیف تعریف می شود و اگر عملی با انگیزه تکلیف باشد، عمل انسان اخلاقی است.

kant

از نظر کانت تنها چیزی که فی نفسه خوب است «اراده خیر» است. اراده همان چیزی است که اعمال ما را هدایت می کند و قصد عمل ما را پایه گذاری می کند. وقتی از روی وظیفه عمل کند خوب است. برای روشن شدن موضوع، کانت فکر می کند که اراده خیر تنها چیزی است که ذاتاً ارزشمند است. اگر به سایر کالاها و چیزهایی که برایمان ارزش قائل هستیم فکر کنیم، اینها بدون صلاحیت خوب نیستند. به عنوان مثال، ما برای دانش ارزش قائل هستیم، اما می توان از آن برای انجام فجایع در جهان استفاده کرد، بنابراین دانش گاهی اوقات خوب است. همین را می توان در مورد شجاعت گفت. ما برای شجاعت ارزش قائل هستیم، اما یک بمب گذار انتحاری نیز شجاعت نشان می دهد. بنابراین، شجاعت فقط گاهی اوقات می تواند خوب باشد. می توانیم به مثال های دیگری نیز فکر کنیم. این باعث می‌شود کانت ادعا کند که اراده خیر تنها چیز خوب بدون شرایط است – یا تنها چیزی که ذاتاً خوب است. بر این اساس، اراده به شرط عمل به تکلیف، اراده خیر است.

کانت تشخیص می دهد که تعیین مقاصد دشوار است، بنابراین او بین عمل مطابق با وظیفه و عمل از وظیفه تمایز قائل می شود. برای نشان دادن این تمایز، بیایید سه مرد جوان را مثال بزنیم که یک زن مسن را می بینند که در آن طرف خیابان به کمک نیاز دارد. مرد A تصمیم می گیرد به زن آن طرف خیابان کمک کند زیرا اگر این کار را نمی کرد تمام روز احساس گناه می کرد. مرد B تصمیم می گیرد که به زن آن طرف خیابان کمک کند زیرا او را به عنوان همسایه خود می شناسد، خانم ویلسون و خانم ویلسون بهترین کوکی ها را در محله درست می کنند. بنابراین، مرد B به او کمک می کند زیرا او استدلال می کند که او پاداش خواهد گرفت. مرد C تصمیم می گیرد که به زن آن طرف خیابان کمک کند زیرا این کار درستی است. او می‌داند که وظیفه اخلاقی دارد که در صورت امکان به دیگران نیازمند کمک کند.

نتایج هر سه نفر یکسان است - به زن در آن طرف خیابان کمک می شود. اگر از منظر فایده‌گرا به این موضوع نگاه می‌کردیم، هر سه مرد جوان از نظر اخلاقی قابل ستایش بودند، زیرا در هر سه مورد، شادی یا رفاه بیشتر می‌شود (یا درد تسکین می‌یابد). اما از نظر کانت تنها یکی از اعمال مردان جوان ارزش اخلاقی دارد و آن مرد C است. وظیفه اخلاقی خود را می فهمد و به آن عمل می کند. دو نفر دیگر فقط مطابق با وظیفه عمل می کنند - آنها به غیر از خود وظیفه توسط هدف یا خواسته دیگری هدایت می شوند.

وظایف اصولی هستند که اعمال ما را هدایت می کنند. وظایف به این معنا ضروری هستند که به ما می گویند چه کار کنیم. کانت تشخیص می دهد که در تمایز او بین یک امر فرضی و یک امر مقوله، انواع مختلفی از امرها وجود دارد. یک امر ضروری اساساً یک باید است. کاری که باید انجام دهم الزامات فرضی بایدهایی هستند که اعمال من را هدایت می کنند به شرطی که اهداف یا علایق خاصی داشته باشم. در واقع، این بایدها کاملاً به اهداف یا علایق من بستگی دارد. برای مثال، اگر می‌خواهم بسکتبالیست خوبی باشم، باید پرتاب‌های آزاد تمرین کنم یا اگر می‌خواهم به دانشکده حقوق بروم، باید یک کلاس منطق شرکت کنم. اگر هدفم را تغییر دهم و به جای آن تصمیم بگیرم که بازیکن بیسبال یا جوشکار باشم، ممکن است شرایطم نیز تغییر کند. دستورات فرضی ربطی به اخلاق ندارند. با این حال، یک امر قطعی به خواسته ها یا خواسته های من بستگی ندارد. اینها ضروری و همیشه الزام آور هستند و بایدها هستند که تعیین می کنند وظایف اخلاقی ما چیست. حتي اگر نخواهم به سالخورده آن طرف خيابان كمك كنم، اگر وظيفه داشته باشم، بايد اين كار را انجام دهم. همه ما باید به اندازه کافی با این احساس آشنا باشیم که باید کاری انجام دهیم حتی اگر ترجیح می دهیم کار دیگری انجام دهیم.

نظریه اخلاقی کانت سه فرمول برای امر مقوله ای دارد. بنابراین، اگر با یک دوراهی اخلاقی مواجه هستید، باید تعیین کنید که آیا عمل شما بر اساس فرمول ها مجاز است یا خیر. به عبارت ساده تر، فرمول ها را به عنوان آزمون هایی در نظر بگیرید که برای اخلاقی بودن یک اصل یا عمل باید پشت سر گذاشته شوند.

kant-himu

فرمول یک بیان می‌کند که ما باید به گونه‌ای عمل کنیم که اصل یا اصل عمل ما بتوان یک قانون جهانی باشد. اگر اصل شما نمی تواند جهانی شود، آن عمل از نظر اخلاقی محدودیت ندارد. به عنوان مثال، اگر به دزدیدن یک قرص نان فکر می کنم، باید از خودم بپرسم که آیا می توان قاعده من را به یک قانون جهانی تبدیل کرد؟ این چیزی شبیه به این است: آیا برای همه مردم اشکالی ندارد که همیشه دزدی کنند؟ پاسخ منفی است؛ این قاعده به خودی خود شکست می‌دهد، زیرا اگر همه دائماً دزدی می‌کردند، مالکیت خصوصی وجود نداشت و دزدی دیگر ممکن نبود.

فرمول دوم بیان می کند که ما باید با انسانیت (خود و دیگران) به عنوان یک هدف و هرگز به عنوان یک وسیله صرف رفتار کنیم. اساساً، این مستلزم آن است که من با همه افراد با احترام و وقار رفتار کنم. در صورت امکان به دیگران کمک می کنم تا به اهداف خود برسند و از استفاده از آنها به عنوان ابزار یا اشیاء برای پیشبرد اهداف خود اجتناب می کنم. از نظر کانت، از آنجایی که انسان ها ظرفیت خودمختاری و عقلانیت را دارند، بسیار مهم است که با انسان ها با احترام و کرامت رفتار کنیم.

فرمول سوم بیان می‌کند که ما بر اساس اصولی عمل می‌کنیم که می‌توان آن‌ها را در جامعه‌ای از فاعل‌های عقلایی دیگر پذیرفت. فرمول سوم، «پادشاهی غایات»، ما را از سطح فردی به سطح اجتماعی سوق می دهد.

به طور خلاصه، فلسفه اخلاق کانت بر انصاف و ارزش فرد تمرکز دارد. روش او بر توانایی ما برای استدلال، استقلال ما (یعنی توانایی ما در دادن قانون اخلاقی و اداره زندگی خود) و سازگاری منطقی استوار است. او همچنین یک احساس عینی از اخلاق را در قالب وظایف مطلق ارائه می دهد - وظایفی که بدون توجه به خواسته ها، اهداف یا نتایج ما الزام آور هستند.